نیمه شعبان

دیده هرچند که از دیدن تو محروم است
پرتو حسن تو بر اهل نظر معلوم است
شعله عشق تو از چهره زردم پیداست
گرچه در پرده دل راز غمت مکتوم است
ای خوش آندم که چو گل با لب خندان آئی
که دل منتظران بی تو بسی مغموم است
دل بشکسته به دست تو شود باز درست
ایکه در پنجه مهر تو دلم چون موم است
همچو کوری به خطر گاه جهان آمده ایم
هرکس از دامن تو دست کشد معدوم است
نظر لطف تو سرچشمه فیض است و بقا
هرکه از چشم تو افتد به فنا محکوم است
ای هما ، بر دل ویرانه ما سایه فکن
تا گریزد غم دنیا که چو جغدی شوم است
صبح امید توئی در شب ظلمانی ما
یاد تو مایه تسکین دل مظلوم است
ما مجازیم سراپا و ، حقیقت با توست
هرچه جز نقش تو آید بنظر، موهوم است
معتبر شد ز وجودت سند هستی ما
دفتر عمر به امضاء تو چون مختوم است
ماسوی جمله حروفند و تو چون جان کلام
بی تو انشاء جهان ، جمله نامفهوم است
از وجود تو بود عالم هستی برپا
که تو قائم به خدائی و ، خدا قیوم است
+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۰ ساعت 11:15 توسط علی
|