بهای دینداری
آنگاه که در قرآن کریم به سرگذشت همسر فرعون می رسیم آنجا که می فرماید
«و خداوند برای مومنین همسر فرعون را مثال زد هنگامی که گفت پروردگارا برای من دربهشت خانه ای بنا کن و مرا از شر فرعون و کردار او رها نما و از طایفه ستمگران نجات بخش» و یا در تاریخ می خوانیم:
همسر فرعون آسیه، از بنى اسرائیل و زنى مؤمن و مخلص بود که خدا را در نهان عبادت میکرد، روزی او همسرش را به خاطر کشتن مومنین مورد عتاب قرار داد و گفت وای بر تو اى فرعون، چه چیز باعث جرأت تو بر پروردگار عزّ و جلّ شده؟!
فرعون گفت: تو را چه شده، مثل اینکه همان جنونى که به آنها رسیده بود، به تو نیز اصابت کرده.
آسیه گفت: من مجنون نشده ام، بلکه به خداى یگانه -پروردگار خود و تو و پروردگار همه جهانیان- ایمان آورده ام، آنگاه فرعون گفت، پس سوگند مى خورم اگر به معبود موسى کافر نشوی، تو را به قتل می رسانم.
امّا اوپاسخ داد: من هرگز به خداى واحد کفر نمى ورزم!
سپس فرعون دستور داد تا وی را به چهار میخ کشیدند و آن قدر عذاب نمودند تا آن که به شهادت رسید.
می بینیم که فرعون آسیه را به خاطر ایمان به پروردگار مورد عذاب قرار داد
«قصص الأنبیاء(قصص قرآن) فصل پنجم/ص384»
حقیقتا این بانوی نمونه برای حفظ ایمان خود چه استقامتی از خود نشان داد و چگونه جان خود را بر سر این اعتقاد نهاد.
ونیز در مورد ساحرانی که فرعون برای مقابله با موسی فراخوانده بود آمده: ساحران مصر بعد از فهمیدن حق و حقیقت براى تعظیم خدا به سجده افتادند و علنا گفتند ما به خداى هارون و موسى ایمان آوردیم فرعون با کمال غرور و وقاحت گفت: چرا بدون اجازه من ایمان آوردید؟! این موسى همان بزرگ شما است که سحر را بشما آموخته است بدون تردید دست و پاى شما را بر خلاف هم خواهم برید و شما را بر تنه درخت خرما بدار میزنم تا بدانید کدام یک از ما عذاب و شکنجه اش شدیدتر و طولانى تر است.
ساحران گفتند: هرگز تو را برخدایی که آفریدگارما بوده و ایمانی که از دلائل و براهین محکم ریشه گرفته مقدم نخواهیم داشت هر چه می خواهى بکن سلطنت و قدرت
تو فقط در باره همین زندگى پست دنیوى است: ما به خداى خود ایمان آوردیم به امید اینکه گناهانمان و این که ما را جبرا واداشتى به وسیله سحر در برابر پیغمبرش به مقابله برخیزیم عفو نماید. هرگز این عذاب و شکنجه هاى تو برما اثری ندارد چون بازگشت ما بسوى پروردگار است و ما چشم امید داریم که در صف اول ایمان آورندگان قرار گرفته و خداوند گناهان و خطاهایمان راببخشاید.
«قصص الأنبیاء(قصص قرآن) ص/ 671»
این از جان گذشتگی و ایستادگی ساحران بر سر ایمان، حقیقتا انسان را تحت تاثیر قرار داده و به شگفت می آورد، بعلاوه پس از بعثت پیامبر(ص) و در جریان دعوت الهی او می بینیم که آن بزرگوار به عنوان فرستاده پروردگار مردم را به پیروی از فرامین الهی فراخواند،
لیکن بت پرستان در برابر اسلام صف آرایى کرده و با انواع و اقسام روش ها به مقابله و آزار و اذیّت مسلمانان پرداختند، در گرماى سوزان عربستان سنگ داغ بر پشت بلال مى نهادند و او را از خداپرستى منع مى کردند، یاسر و سمیّه اولین کسانى بودند که در راه مقاومت ایمانى در زیر شکنجه بت پرستان سیه دل به شهادت رسیدند، امّا باز هم مسلمین دست از ایمان خود بر نداشتند تا آن که دستور دعوت علنى صادر شد و پیامبر (ص) در کنار کعبه آشکارا به تبلیغ توحید پرداخت و مردم را با شعار «قولوا لا اله الّا اللَّه تفلحوا» به دین اسلام دعوت کرد. اینجا نیزتاریخ شاهد حضور اسوه های بی مانند ایستادگی و شجاعت بوده است.
با این همه هیچ یک از این صحنه های رشادت و پایمردی به پای آنچه در کربلا تصویر گردید نمی رسد:
امام عصر (ع)در زیارت ناحیه مقدسه آن واقعه با شکوه را به زیبایی ترسیم نموده اند: سلام بر سینه های چاک چاک! سلام بر لبهای خشکیده! سلام بر جسم های پاره پاره! سلام بر روح های از دنیا گریخته! سلام بر جسد های برهنه! سلام بر پیکر های رنگ باخته! سلام بر خون های روان! سلام بر اعضا قطع شده! سلام بر سرهای جدا افتاده ... !
هریک از ما وقتی از این نقطه زمان به آن حماسه آفرینی ها و جانفشانی ها یی که در راه ایمان به خداوند و گفتن یک شعار لا اله الا الله صورت می پذیرفت می نگریم ضمن تعظیم و تکریم این رادمردان و آزاد زنان، موقعیت آنها را با خود مقایسه کرده و به این نکته اعتراف می کنیم که ما به عنوان پیروان آخرین وصی پیامبر(ص) از چه نعمت بزرگی بهره مند می باشیم، نعمت دینداری در شرایط بدون ترس و تنش!
ما در مساجد و عبادتگاه های خود آشکارا به عبادت و انجام مراسم دینی می پردازیم و درباره اسلام سخن گفته و تبلیغ می کنیم و به نظر می رسد از آن امتحان سنگین دینداری دیگر خبری نیست و ما به سهولت وارث اعتقاداتی شدیم که سابقین و همکیشان گذشته ما بهای آن را با خون و جان خویش پرداخت نموده اند آیا حقیقت جز این است؟
اگر چنین است پس معنای این کلام رسول خدا (ص)چیست: «زمانی بر مردم خواهد آمد که هر کس بخواهد بر دینداری خویش صبر کند همانند کسیست که بخواهد آتش افروخته را برکف بگیرد.»
(بحار الانوار/هفتاد و چهار/نود و هشت)
و یا این بیان امیرالمومنین را چگونه می توان تعبیر نمود: «برای صاحب این امر غیبتی است که در آن زمان کسی که بخواهد به دین خدا چنگ بزند، مانند کسی است که بخواهد خارهای گون را با دست های خود بکند و تمیز کند! آیا یکی از شما قادر است خارهای گون را با دست بگیرد؟»
(روزگاررهایی/ جلد یک/ صفحه سیصد ونوزده)
اینجاست که پرده از مقابل دیدگان ژرف اندیشان کنار رفته و جلوه ای دیگر از حقیقت در پیش رویشان رخ می نمایاند و آن اینکه امتحان برجاست لیک به گونه ای دیگر، اینجا دیگر خبری از تازیانه و چهارمیخ نیست، اینجا نیزه و شمشیر آخته و عطش، ایمان دینداران را به محاکمه نمی کشد؛ بلکه تیر شبهات و تازیانه خدعه ها و نیرنگ های شیطانی ست که کار امتحان را انجام میدهد.
لذا ما عملا می بینیم در عصر غیبت در گذرگاه زندگی قدم به قدم فتنه ای کمینمان را می کشد: هجوم اندیشه های باطل دین ستیزان که در قالب نظریات علمی و فلسفی ارائه می شود درخم کوچه ای، و آماج تبلیغات ادیان تحریف شده و فرقه های منحرف در کوچه ای دیگر، دام ها و بندهای رنگ به رنگی که شهوات و امیال نفسانی نسل جوان را به بازی گرفته و او را به درون منجلاب فساد و تباهی فرو می کشد درگذری، و دلبستگی به مال وثروت و جاه و مقام، تن آسایی وسستی و کسالت درگذری دیگر... و این همان امتحان سنگینی است که امام صادق (ع)به آن متذکر گشته اند:
«...امروز صبح در کتاب جفر می نگریستم. -این کتاب مشتمل است بر علم مرگ ها و بلاها و مصائب، و علم گذشته و آینده تا روز قیامت که خداوند متعال بمحمد و امامان بعد از او ارزانى داشته است.- در آن کتاب دیدم که نوشته قائم ما متولد می گردد و غیبت می نماید. غیبت او طولانى مى شود و عمرش بطول می انجامد. در آن زمان اهل ایمان امتحان می شوند و بواسطه طول غیبتش شک و تردید در دل آن ها پدید مى آید و بیشتر آن ها از دین خود بر می گردند و رشته اسلام را از گردن خود بیرون مى آورند، با این که خداوند میفرماید: وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقهِ یعنى: رشته عمل هر کس را بگردن خودش انداخته ایم.
از مطالعه این ها رقت گرفتم و اندوه بر دلم مستولى گردید... .»
(مهدى موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحار،ص۴۸۴)
...پس بی تردید امروز همه ی ما درگیر امتحان سنگینی هستیم ،آزمونی که عرصه آن طول عمرمان بوده و ابزارش همه آنچه که از بام تا شام با آن ها سرو کارداریم و ما چه غافلانه دراین صحنه مه آلوده غیبت پرسه می زنیم و ایمان خویش را به کمند شیاطین افکنده و به تاراج رهزنان دین می سپریم!
کاش از این خواب سنگین بیدار شویم و ببینم که این گذرگاه صعب و پرخم و پیچ را نگاهبانی هست و پناهگاه امینی و دستگیره نجاتی که اگر او را شناخته و به رشته ولایتش بیاویزیم و به حریم امنش پناه ببریم مانیز شاید بتوانیم توشه ایمان را سالم به مقصد برسانیم و از آنانی باشیم که درباره ایشان گفته شده:
«خوشا به حال شیعیان ما که در دوران غیبت قائم ما به محبت ما چنگ می زنند و در ولایتمان استوار می مانند و از دشمنانمان بیزاری می جویند آنان از مایند و ما از آنانیم ایشان ما را به امامت پذیرفته اند و ما آن ها را به عنوان شیعه پسندیده ایم. خوشا بر آنان خوشا بر آنان! به خدا سوگند که در قیامت با ما و در ردیف ما هستند.»
(بحار/ ج۵۱/ص۱۵۱)