كی ببینم چهره زیبای دوست ؟

كی ببویم لعل شكر خای دوست ؟

كی در آویزم به دام زلف یار ؟

كی نهم یك لحظه سر بر پای دوست ؟

كی بر افشانم به روی دوست ، جان ؟

كی بگیرم زلف مشك آسای دوست ؟

این چنین پیدا ز ما ، پنهان چراست ؟

طلعت خوب جهان آرای دوست ؟

همچو چشم دوست بیمارم ، كجاست ؟

شـِكـّری ، زان لعل جان افزای دوست ؟

در دل تنگم ، نمی گنجد جهان

خود نگنجد دشمن اندر جای دوست

دشمنم گوید كه : ترك دوست گیر

من به رَغم دشمنان جویای دوست

چون عراقی ، واله و شیدا شدی

دشمن ار دیدی رخ زیبای دوست

فخرالدین عراقی