قدرت امام، قدرت الهی
امام سجاد(ع) فرمودند: پدرم در آن شبی که فردایش به شهادت رسید، یاران خود را صدا کرده و فرمودند: اکنون شب است، آن را مرکب راهوار خود کنید؛ این قوم آهنگ من را دارند و چنان چه من را بکشند به شما کاری ندارند. آن ها گفتند: چنین نخواهیم کرد، پس برجای مانده و امام را تنها نگذاشتند.
آن حضرت فرمود: فردا همه ی شما کشته خواهید شد و حتی یکی از شما جان سالم به در نخواهد برد.
آن ها گفتند: حمد و سپاس خدایی را که ما را به شهادت با تو شرافت بخشید.
امام(ع) برای ایشان دعا کردند و فرمودند: اینک سربردارید و بنگرید.
پس جای خود را در بهشت دیدند و منزل های خویش را مشاهده نمودند. بعد از آن هریک با سینه و چهره جلوی شمشیر می شتافتند تا زودتر به منزل خود در بهشت برسند. (نفس المهموم: ۱۰۲)
آن شب امام حسین(ع) به «قدرت و اعجاز الهی»، پرده از دیدگان یاران خود برداشته و جایگاه ابدی ایشان را در آخرت نشان دادند. البته این نخستین باری نبود که آن بزرگوار از قدرت ولایتی خویش استفاده می نمودند، بلکه آن حضرت در طول زندگی با فضیلت خویش به ویژه در مسیر کربلا به دفعات این چنین قدرت نمایی نموده بودند.
امام صادق(ع) نمونه ی دیگری از کرامات ایشان را شرح داده اند:
در کربلا امام حسین(ع) برای اصحاب خویش چشمه ی آبی ظاهر کرده و به ایشان فرمودند: از این آب بنوشید و غسل کنید و لباس های خود را بشویید که کفن شما باشد، زیرا این آخرین آبی است که می خورید...» (فضائل امام حسن و امام حسین(ع)/ص۱۳۵)
این فضائل و کرامات که حاکی از پیوند و اتصال مستمر و دائمی امام با منبع لایزال الهی و پشتیبانی پروردگار از وی می باشد، حتی بعد از شهادت نیز به کرّات از آن امام همام مشاهده گشته است.
یکی از این معجزات سخن گفتن و قرآن تلاوت نمودن «سر امام» بر فراز نیزه است که افراد بسیاری آن را نقل نموده اند:
از إبن وکیده روایت گردیده که : من سر بریده ی امام حسین(ع) را بر نیزه دیدم که سوره ی کهف را تلاوت می فرمود. حیرت زده از خود پرسیدم: سر بریده چگونه می تواند سخن بگوید؟!
آن سر به من فرمود: ای إبن وکیده! آیا نمی دانی ما ائمه زنده هستیم و نزد پروردگار خود روزی داده می شویم؟!
من که تعجبم بیشتر شده بود، تصمیم گرفتم سر مبارک را از روی نیزه ی آن کافران بربایم. این بار شنیدم که فرمود:
ای إبن وکیده! این کار تو نیست؛ اینکه خونم را ریختند نزد خداوند متعال عظیم تر از گرداندن سر من در کوی و برزن هاست. پس ایشان را به حال خود واگذار.
(فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع): ۵۸۸)
و نیز ضمن حکایتی طولانی نقل گردیده:
«هنگامی که کافران سر مقدّس امام حسین(ع) را از بیابان عبور می دادند به دیری رسیدند. راهب آن دیر از دور آنان را نگریسته و مشاهده نمود که نوری از سر تا آسمان تلألوء یافته بود. راهب از بالای بام آنان را مورد خطاب قرار داد و پرسید: شما کیستید؟!
گفتند: از یاران ابن زیاد.
پرسید: این سر کیست؟!
گفتند: سر حسین بن علی بن ابی طالب، پسر دختر رسول خدا!
راهب پرسید: یعنی پیامبر شما؟!
گفتند: آری!
راهب گفت: شما بد مردمی هستید. چرا که اگر مسیح(ع) فرزندی داشت ما او را به روی چشم خود جای می دادیم. سپس پولی را که همراه داشت به آنان داد و سر مبارک امام را به امانت گرفت و برد و آن را شست و معطر نمود. سپس سر به آسمان برداشت و گفت: پروردگارا! به این سر فرمان ده که با من سخن بگوید.
سر مطهر فرمود: راهب چه می خواهی؟!
عرض کرد: تو کیستی؟!
فرمود: منم فرزند محمد مصطفی(ص). منم فرزند علی مرتضی. منم فرزند فاطمه ی زهرا(س). منم کشته ی دشت کربلا. منم مظلوم. منم عطشان.
راهب صورت بر صورت او نهاد و گفت: صورت از صورتت برندارم تا وعده دهی در قیامت شفیعم خواهی بود.
فرمود: به آیین جدّم محمد(ص) درآی.
راهب شهادتین گفت و اسلام آورد و آن سر مبارک شفاعتش را پذیرفت.
حاملان نیزه تصمیم گرفتند تا اشرفی هایی که از راهب گرفته بودند را میان خود تقسیم کنند. دیدند که آن پول ها سفال شده و بر هر قطعه ی آن نوشته:
خداوند از آنچه که ظالمان انجام می دهند غافل نمی باشد و نیز به زودی کسانی که ظلم کردند خواهند دانست که چه سرانجامی انتظارشان را می کشد.» (نفس المهموم: ۲۰۲)
حال سوال این است که اگر امام حسین(ع) از قدرت و تأییدات الهی برخوردار بوده، چرا برای حفظ جان خویش و خاندانش از آن بهره نجست؟! چرا در کربلا کشته شد و چرا خاندانش به اسارت گرفته شدند؟!
پاسخ این است که اگرچه امام مؤیّد به این قدرت الهی است لکن همانطور که دیدیم تنها زمانی از آن بهره می گیرد که قصد اثبات امامت و اتمام حجّت بر مردم را داشته باشد و در سایر این مواقع به طریق عادی و معمول و همچون مردم دیگر به اداره ی امور خویش می پردازد. چراکه خداوند بنا ندارد که مردمان را به جبر و بدون اختیار ایشان به دین الهی هدایت نماید بلکه به آن ها اراده و اختیار بخشیده تا با تعقّل و تفکّر در آیات و نشانه ها، به حقیقت پی برده و در مقابل حجت های الهی سر تسلیم فرود آورند.
امروز امام عصر و مولای ما حضرت مهدی(عج) نیز به عنوان آخرین یادرگار این خاندان، از همین قدرت هاو تأییدات الهی برخوردار می باشند، با این وصف در روایات چنین می خوانیم:
امام صادق(ع):
«برای قائم ما، پیش از آن که قیام کند غیبتی هست، زیرا برای او ترس از کشته شدن می باشد.» (غیبت طوسی: ۱۷۷)
اکنون سؤال اینست که امامی که از ترس جان خویش پنهان گشته، چگونه می تواند منجی عالم بشریّت باشد؟!
همانگونه که دیدیم امام زمان(عج) نیز همانند جدّ بزرگوار خویش، حجّت خداوند بوده و خواستی جز خواست پروردگار و رضایی جز رضای او ندارد و از آنجایی که آخرین وصی و ذخیره ی الهی برای روز موعود -که در آن دین حق ظفر یافته و بر سراسر گیتی چیره می گردد- در نظر گرفته شده، لذا حفظ جان ایشان واجب گردیده و همان گونه که در آن روز خواست الهی این بود که امام حسین(ع) در مقابل یزید بایستد، امروز مصلحت الهی ایجاب می کند که حضرت حجّت(عج) از جان خویش به عنوان آخرین ذخیره ی الهی محافظت نماید.
از طرف دیگر آن بزرگوار نیز همچون جدّ گرانقدرشان -سیدالشهداء(ع)- بنا ندارند از قدرت های ماوراء طبیعی برای رسیدن به این هدف بهره گیری نمایند لذا به فرمان الهی از نظرها غایب گشته اند یعنی در میان مردم به صورت ناشناس و پنهانی زندگی می کنند تا به هنگام ظهور و رسیدن وعده ی الهی، بیعت هیچ طاغی عصیان گری بر گردنشان نباشد.
همچنین سرّ دیگری در این حقیقت نهفته است و آن این که مردم عصر غیبت نیز هم چون مردم زمان امام حسین(ع) در مقابل عملکرد امام زمانشان مورد سوال و امتحان قرار می گیرند و فرصت و مجالی در پیش رویشان قرار داده می شود تا به یک پرسش پاسخ گویند:
آیا به فعل و عملکرد امام زمان خود راضی و تسلیم بوده و به آن چه او تعیین و تکلیف فرموده گردن می نهید یا آن که به او پشت کرده و از همراهیش سر باز می زنید؟!