رويكرد عقلى بر ضرورت وجود امام (1)
اشاره:
اصل امامت، باور همگاني مسلمانان بوده و هست، دلايل نقلي، عقلي، جامعه
شناختي و... پشتوانهي اين باور ميباشد با ره آورد بيشتر اين ادله، اثبات
امامي است كه: داراي ملكهي عصمت و معرفي شده از جانب خدا باشد؛ از آنجا
كه مشرب عقل مورد تأييد شرع و مقبول همگان است، اين نوشتار به طرح و
ارزيابي دلايلي عقلي اثبات امامت ميپردازد.
قاعدهي لطف و امامت
از آن جا كه خردورزي، در پيدايش و استمرار عقيده، سهم بسزايي دارد و چه
بسا ترزيق يك باور از راه تقليد و يا اكراه ممكن نباشد، اهمّيّت كنكاش از
ريشههاي امام باوري، آشكار ميشود. دانشمندان زيادي، هر كدام، بر پايهي
تخصّصي كه دارند، دلايلي آوردهاند تا ثابت كنند كه انسان و جامعهي
انساني، همواره، نيازمند پيشواي الهي است.(1)
اين نوشتار در حد توان، به طرح، توضيح و بررسي برخي از آن دلايل ميپردازد.
آن دلايل. اين چنيناند:
قاعدهي لطف
يكي از اصول و قواعد مهم در كلام عدليّه ((قاعدهي لطف)) است كه پس از
قاعدهي ((حُسن و قبح عقلي)) از بنياديترين قواعد كلامي به شمار ميرود؛
زيرا، مسائل اعتقادي زيادي مُستند به اين قاعده هستند. وجوب تكليف، بعثت،
امامت، عصمت رهبران الهي،... از اين قبيل است.
كاربرد اين قاعده،
منحصر در مباحث كلامي نيست، بلكه دامنهي آن، مباحثي از علم اصول مانند
حجيّت اجماع(2) را در نور ديده و به علم فقه هم مانند مباحث امر به معروف
و نهي از منكر(3) نفوذ كرده است.
نيز قاعدهي لطف، فقط، مورد توّجه
دانشمندان، شيعي نيست، بلكه دانشمندان معتزلي، آن را پذيرفته(4) و بر آن،
اقامهي برهان كردهاند و دانشمندان اشاعره به آن توجّه وافري مبذول
داشتهاند.(5)
اين قاعده، صرفاً، در ميان انديشهمندان مسلمان مطرح
نبوده، بلكه پيش از آن، در كلام مسيحي، مورد گفت و گو قرار گرفته است، از
جمله مفاهيم بسيار مهم و كليدي در كلام مسيحيّت، مفهوم لطف (Grace) است كه
در قرون وسطاي مسيحي، موجب پيدايش نظام كلامي ويژهاي به نام ((الهيات
لطف)) شده است.(6)
در پايان اين نوشتار، به عنوان ضميمه، مقايسهي كوتاهي ميان لطف در كلام شيعي و لطف در كلام مسيحي انجام خواهد شد.
تعريف لطف
لطف، در لغت، يعني مجرد ارفاق، احسان، مهرباني، اكرام، و شفقت(7). از
دانشمندان كلام، كسي به وجوب انجام دادن لطف به اين معاني بر خداوند،
معتقد نشده است.(8)
در اصطلاح متكلّمان، نعمتها، خيرات، مصالح - و
گاهي - آلامي را كه از جانب خداوند به بندگاناش ميرسد و بيشتر مربوط
امور دين و براي كمال معنوي و نيل به سعادت اُخروي است، به گونهي كه اگر
اين مواهب و مصالح نبود، نظام آفرينش لغو، و اصل تكليف، عبث ميشد،
((الطاف)) گفته ميشود.(9) البته اگر اين گونه امور، مربوط به نظام معاش و
دنياي انسانها باشد و بيشترين بهرهاش، به جسم و بُعد مادي آنان برسد -
كه در اصطلاح متكلّمان ((الاصلح)) ناميده ميشود - (10). از بحث ما خارج
است.
1- برهان لطف؛ 2- برهان عنايت؛ 3- قاعدهي امكان اشرف، 4- برهان علم
حضوري؛ 5- قاعدهي حُسن و قبح عقلي؛ 6- احتياج دروني؛ 7- لازمهي حركت و
كمال؛ 8- اقتضاي برهان نظم؛ 9- جداناپذيري شريعت از رهبري الهي؛ 10- اهداف
عالي حكومت اسلامي؛ 11- قلمرو حكومت اسلامي.
ادامه دارد...