مرد خسته و گردآلود بار و بنه اش را روی زمین انداخت و خود نیز همانجا کنار گذر، زیر درختی نشست و به آن تکیه داد. پاهای دردناکش را مالید و عرق از پیشانی تب دار خود پاک نمود. ضعف و بیماری توانش را ربوده و طاقتش را به سر آورده بود، با این وصف نگاهی به اطراف انداخت و زیر لب زمزمه کرد: خدا را شکر که سر انجام  به مدینه رسیدم و حال دیگر می توانم مولا و محبوبم را دیدار نمایم فعلا باید کمی نفس تازه کنم  تا بتوانم روی پا بایستم.

چیزی نگذشت که رهگذران و آشنایان قدیمی متوجه حضورش گردیده و به یک دیگر خبر دادند که:

- محمد ابن مسلم آمده، تازه از راه رسیده.

- بی شک مولایمان امام باقر(ع) از شنیدن این خبر شادمان خواهند شد.

- اما از چهره زرد و رنگ پریده اش پیداست که سخت  بیمار و رنجور می باشد.

اهل مدینه گرد محمد بن مسلم جمع شده و همنچنان گرم گفتگو بودند که ناگاه یکی از آنان گفت: نگاه کنید غلام امام باقر(ع) به این سو می آید، گویا چیزی در دستان خود دارد.

غلام نزدیک محمد رسید و وی را چنین مورد خطاب قرار داد: سلام بر تو ای محمد ابن مسلم! به ما خبر دادند که به مدینه آمده ای در حالی که رنج سفر تو را بیمار ساخته، امام باقر(ع) برای تو شربتی فرستاده اند و همانگونه که پارچه را از روی ظرف بر می داشت ادامه داد: آن را بگیر و بیاشام که مولایت امر فرموده همین جا بایستم تا تو شربتت را تا آخر بنوشی.

مرد ظرف را از دست غلام گرفت و جرعه جرعه نوشید، نوشابه ای بس خنک، گوارا و دلپذیر بود؛ وقتی به پایان رسید احساس آرامش و سبکی خاصی وجودش را فرا گرفت، هیچ اثری از درد و  بیماری در بدنش نبود. غلام در حالی که ظرف خالی را از دست مسافر می گرفت تاکید کرد: برخیز و با من بیا که امام فرموده شربت را که نوشیدی با من به محضرشان بیایی.

مرد به چابکی از جا برخاست و با خود اندیشید تا دقایقی پیش چه دردی می کشیدم حتی نمی توانستم قدمی به راحتی بردارم، پس خدا را سپاس گفت و به دنبال غلام راه خانه مولایش را پیش گرفت، برای کسب اجازه لحظه ای کنار آستانه ی در درنگ کرد، که ندایی از درون خانه مورد خطابش قرارداد:ای محمد بن مسلم! بدنت سالم گشت اکنون داخل شو.

صدای مولایش را شناخت و بغض گلویش را فشرد قدم به داخل نهاد. به محض دیدن امام، سیلاب اشک از دیدگانش روان گشت، همانطور می گریست و بر دست و پیشانی مولایش بوسه می زد.

امام فرمود: ای محمد بن مسلم! دیگر گریه ات برای چیست؟

او با هر پلکی که می زد موجی از سرشک گرم از چشمانش فرو می ریخت، در همین حال گفت: چگونه نگریم از فراق و جدایی، در حالی که جانم از اشتیاق دیدار می سوزد و این آرزو که همیشه در کنارتان مانده و پیوسته محبوبم پیش رویم باشد، آتش به قلبم میزند.

چگونه ننالم از غم غربت و زیستن در سرزمینی که از اینجا دور است و از بیماری و ضعف جسمم که مرا از شتافتن به سویتان باز می دارد و از کوتاهی مجال دیدار که هنوز از چشمه فضیلت شما بهره نگرفته هنگام وداع و وقت رفتن فرا می رسد... .

زآتش دل سوزم و در سیل اشکم غوطه ور            کس غریقی همچو من دیده در آتش شعله ور؟

شوق روی انـورت آرد شگفتــــــی ها به بار           از ظــهـــور طلعتت گــــــردد زمستان ها بهـــــار

 

امام با مهربانی فرمود: و اما بیماری و ناتوانیت! بدان این اراده پروردگار است که دوستان و اولیاء ما همواره در این جهان با بلا و بیماری و مشقت دمساز باشند؛

و اما غربت؛ پس چه غم، که تأسی جسته ای به مولایت ابی عبدالله (ع) که دور از ما در سرزمینی کنار نهر فرات آرام گرفته و مؤمن  همواره در دنیا غریب است و در میان مردم نگونسار تا روزی که این جهان را لاجرم ترک گوید و به رحمت خداوند داخل گردد؛

و اما اشتیاقت به اینکه نزدیک ما و پیوسته با ما باشی، لیکن به این خواسته نرسیده و قادر به این کار نشده ای؛ یقین بدان که خداوند خود از آنچه در قلب توست آگاه بوده و پادش تو با اوست. (مکیال ج2 بخش هشتم تکالیف بندگان نسبت به آن حضرت ص249)

****

خوشا بر احوال محمد ابن مسلم که اینچنین مورد لطف و محبت مولایش قرار گرفت که با نوشداروی رأفت و مهربانی کدام رنجی است که تسکین نیابد.

به راستی چنین مهر و شفقتی را از چه کسی می توان سراغ گرفت جز امام معصوم؟!

چه کسی درمان و چاره رنج و آلام بشر را می شناسد جز امام معصوم؟!

کیست که برای ناگفتنی ها و درد و دل های گرفتاران، سنگ صبور باشد جز امام معصوم؟!

چه کسی است که پرده جهل و غفلت پیروان خود را به نور علم و دانایی می درد جز امام معصوم؟!

آری آن روز امام باقر (ع) بزرگواری و پدری و ولایت خود را در حق این صحابی بزرگ تمام و کامل نمود و شور و اشتیاقش را بی پاسخ ننهاد، لیک در این دروان پرهیاهو و عصر محنت زای غیبت چطور؟!

بیشک مولا و صاحب ما امام عصر(عج) نیز رأفت و مهربانی اجداد طاهرین خویش را تمام و کمال به ارث برده و در عطوفت پدرانه چیزی کم از ایشان ندارد، بلکه به عکس در عهد و دورانی که مشکلات و مصائب زندگی سخت تر شده و انسان ها مرارت بسیاری را تحمل می کنند، تکریم و دلجویی و احساس و همدردی و گره گشایی و چاره جویی مولایمان عمیق تر و دست نوازش او گرم تر از همیشه بر سر مردم کشیده می شود.

لیک ای کاش ما نیز به سان محمد بن مسلم نسبت به امام زمان خود شوریده و مشتاق باشیم.