هزاردستان
درکتاب گرانقدر«کرامات رضویه»، آن جا که در مورد مظهر اسماء الهی بودن ائمه اطهار (ع) سخن به میان آورده، حکایتی را به عنوان شاهد مثال نقل می نماید که مضمون آن چنین است:
جبرئیل: ای ملائکه! این چه هیاهویی است که در عرش پیچیده و آرامش را از همگان سلب نموده ؟
فرشتگان: صدای گریه و زاری فرشته ی آتش می باشد، او از زمانی که فهمیده نمرود به سوزاندن ابراهیم خلیل فرمان داده مدام در ندبه و ماتم است.
جبرئیل: بی شک هیچ کس نیست که از این خبر هولناک منقلب و پریشان نگشته باشد.
فرشتگان: آری چنین است لیک ما همگی درخواستی از آستان ربوبی پروردگار داریم و آن اینکه به ما اذن داده شود که در زمین حاضر شده و در آخرین لحظات در کنار ابراهیم و شاهد آن هنگامه عظیم باشیم.
جبرئیل: حرفی نیست من هم اکنون این خواسته شما را به درگاه ربوبی اعلان خواهم کرد.
فرشتگان: او رفت، خدا کند که با دست پر برگردد.
جبرئیل: ای عرشیان! مژده که خدای تعالی شما را اذن داده به زمین بروید و از نزدیک مراسم نمرودیان را شاهد باشید.
فرشتگان: خدا را سپاس که درخواستمان را اجابت فرمود، هم اینک به زمین می رویم... .
ساعتی بعد: صحرا از آتش نمرودیان داغ و سوزان گشته و مردم از بیم خطر از دور دست به تماشا ایستاده اند. کروبیان، ملائک، جانداران زمین و مرغان هوا بر این مصیبت صیحه می زنند.
فرشتگان: می بینید عجب آتشی برای سوزاندن ابراهیم آماده کرده اند.
- خداوندا به فریادش رس، او خلیل توست!
- یادتان هست آن ایام را که طناب بر گردن بت های آزر بسته و آن ها را بر زمین می کشید
یا آن روز را که چه شجاعانه همه بت های بتکده را شکست و تیشه را بر شانه بزرگترین بت نهاد
- آن هنگام را چه می گویید که با خورشیدیان و ستاره پرستان بحث و جدال می کرد.
- آیا به راستی بعد از این همه تلاش و تبلیغ این است سرنوشت ابراهیم؟!
- آه که چه هیزمی در خندق آتش می ریزند.
- زبانه آتش را بنگرید!
- واویلا ...منجنیق! ...ابراهیم میان شعله ها!
- آنجا چیست؟ انگار یکی دارد خود را به میان شعله های آتش می افکند...گویا پرنده ایست.
- مرغک بیچاره! مبادا بالهایش در آتش بسوزند!
- صبر کن جبرئیل آمد، ببین سراسیمه به سمت او می شتابد.
- چه به موقع مرغک را از میان شعله ها بیرون کشید، دارد به این سو می آید.
جبرئیل : تو را چه می شود ای پرنده کوچک! چرا خود را این چنین بی مهابا به آتش می زدی؟
پرنده: مگر نمی بینی حجت زمان مولای من ابراهیم این خلیل خداوند درمیان شعله هاست و از من کاری برای نجات او بر نمی آید پس می خواهم خود را در آتش افکنم تادستکم با محبوبم همدلی و موافقت کرده باشم.
جبرئیل: لیکن خداوند خود فرمان به نجات تو داده و نیز اراده فرموده است که به پاس این ایثار و اخلاص هزار حاجت تو را برآورده سازد، اکنون هر چه می خواهی درخواست نما!
پرنده: اما من از این دنیا و متاع آن چیزی نمی خواهم، لیک آرزو دارم پیوسته به یاد پروردگارم بوده و هر لحظه نامش را بر زبان جاری سازم، من خود صد نام از نام های حق تعالی را می دانم اما تقاضایم این است که نهصد نام دیگر به من انعام فرماید تا به هزار نام صدایش زنم.
جبرئیل: ای پرنده با وفا! خداوند سلامت رسانید و هزار و یک نام مبارک خویش به تو هدیه کرد تا برهر شاخساری به نامی آواز داده و یادش نمایی و اینک مژده ای دیگر و آن این که پروردگارت اراده فرموده تا آتش برمحبوبت ابراهیم گلستان گشته و حیله نمرودیان باطل شود.
پرنده زیبا که هم مولایش ابرهیم (ع) را سالم و نجات یافته می دید و هم به نام های مبارک پروردگارش دانا گردیده بود شادمانه به گلزار پرکشید و به شکرانه این موهبت، آواز ثنا سرداد و برسر هر شاخه ای نامی از هزار نام معبود را ترنم نمود، از آن روز عندلیب هزار دستانش نامیده شنیدن نغمه هایش را به فال نیک می گیرند.
* * *
بی شک آن مرغک معصوم حق صدق و دوستی را نیک ادا نمود، لیک آیا از اهل وفا جز این توقع می رود؟
آیا محنتکده غیبت با این همه آلام و رنج ها و بلایا و فتنه های هولناک و اندوه های بی شمارش کم از آتش نمرودیان می باشد؟
به راستی اگر آن مرغک باوفا امروز بود و می خواست با حجت زمان، مولایش حضرت مهدی (عج) همدلی و همراهی کند، چه راه و طریقی پیش می گرفت؟!