ثروتمند بود با لباسي فاخر و تميز. مسلمان بود. محضر پيامبرش – همان رسول خوبي‌ها – آمد و در كنار ايشان نشست.

در اين هنگام، فقيري با لباسي كهنه بر همان مجلس داخل شد و در كنار مرد متمول و ثروتمند نشست.
به ناگاه، مرد ثروتمند لباس خود را جمع كرد و از آن مرد فقير، كمي فاصله گرفت.
نمي‌دانم چرا!؟ ولي از روي غرور و خودبرتربيني خود را به كناري كشيد.
پيامبر خاتم، همان خاتم مهرباني‌ها و راستي‌ها؛ همان خاتم آسماني‌ها، از اين حركت و رفتار متكبرانه مرد ثروتمند، سخت ناراحت شد و به او رو كرده و فرمودند: ترسيدي كه از فقر و نداري او، چيزي به تو سرايت كند!؟
آن مرد گفت: خير! يا رسول‌الله.
دوباره رسول دو سرا فرمودند: بيم داشتي از ثروت و مال تو چيزي به او برسد؟!
آن مرد دوباره پاسخي شبيه كه نه، عين جواب قبل به پيامبر(ص) داد: نه، نه يا رسول‌الله.
آنگاه، پيامبر خدا(ص) فرمودند: پس چرا خود را كنار كشيدي و از او فاصله گرفتي؟!
مرد ثروتمند پاسخي در خور تأمل و تفكر براي ما بندگان خدا به رسول خدا(ص) عرض كرد و آن، اين بود كه: اي پيامبر خدا! من همدم و رفيقي دارم كه فريبم مي‌دهد و نمي‌گذارد واقعيت‌ها را ببينم. زشت را زيبا جلوه مي‌دهد و زيبا را زشت. اي رسول خدا! من به اشتباهم اعتراف و اقرار مي‌كنم. نمي‌خواهم شما از من ناراحت و رنجيده دل شويد. شما مولا و رهبر من هستيد. اكنون حاضرم هر چه شما بفرماييد انجام دهم تا جبران اشتباهم باشد. اصلاً يا رسول‌الله! حاضرم براي جبران اين رفتار ناپسندم، نصف سرمايه خود را رايگان و به صورت هديه به اين مسلمان فقير بدهم.
در اين حال، پيامبر(ص) به مرد فقير فرمودند: آيا اين بخشش را قبول مي‌كني؟
فقير: نه! يا رسول الله.
ثروتمند: چرا؟
و فقير پاسخي عميق داد: چون مي‌ترسم من نيز مثل تو متكبر و خودپسند شوم و رفتاری مانند تو نادرست و زشت و حرکات دور از عقل از من سر زند و آنگاه مولايم از من ناراحت شود...
تا به حال فكر كرده‌ايم كارهايي كه در طول روزها و هفته‌ها انجام مي‌دهيم و حركاتي كه از ما سرمي‌زند با قلب و دل مولايمان حضرت صاحب (عج) چه مي‌كند!؟ ما كه اعتقاد داريم هر هفته پرونده اعمال ما در مقابل ديدگان آن حجت خدا قرار مي‌گيرد تا به حال كمي با خود انديشيده‌ايم كه سطر به سطر آن پرونده اعمال با قلب مباركش چه مي‌كند!؟ كمي حواسمان به حركات و رفتار و گفتارمان باشد كه خدايي ناكرده مولاي ما از ما ناراحت و ناراضي نشود.