شب نيمة شعبان، شب برات
«اين شب برترين شب بعد از شب قدر است. خداوند در اين
شب، نعمتهاي افزونِ خود را به بندگانش ارزاني ميدارد و به منّت خود
ميآمرزد، در اين شب در تقرّب به درگاه خداوند متعال بکوشيد، زيرا اين شبي
است که خداوند عزّوجل برخود سوگند ياد کرده که هيچ خواهنده و سائلي را، تا
زماني که معصيتي را نطلبد، ردّ نکند. [همچنين] اين شبي است که خداوند آن
را در برابر شب قدر، که براي پيامبر اکرم(ص) قرار داده، براي ما [اهل بيت]
قرار داده است. پس در دعا و ثنا به درگاه خداي متعال بکوشيد».

«شعبان» ماه هشتم از ماههاي قمري است که بعد از ماه رجب و قبل از ماه رمضان قرار دارد. جمع آن «شعبانات» و «شعابين» است. اين نام از ريشة «شعب» گرفته شده که هم بر جدايي و افتراق و هم بر فراهم آمدن و اجتماع دلالت دارد. بعضي از اهل لغت گفتهاند: «اين واژه از اضداد است» ولي ديگران آن را از باب اختلاف لغات دانستهاند. کلمة «شَعْب» به معني امّت و قوم نيز از همين ريشه گرفته شده است. چنانکه خداوند فرمود: «و جعلناکم شعوباً و قبائل...؛1 و شما را از امّتها و قبيلهها قرار داديم».
وجه نامگذاري شعبان، طبق روايتي از پيامبر اکرم(ص) آن است که خير بسيار (ماه رمضان) از آن منشعب ميگردد2 و نيز گفته شده: «چون شعبههاي رحمت خدا در آن بسيار است، شعبانش نامند» يا به جهت آنکه روزيهاي بندگان خدا در اين ماه بسيار منشعب ميشود و حسنه مضاعف ميگردد. امّا عرب جاهلي چون در اين ماه براي پيدا کردن آبشخور، يا به منظور غارتگري، پراکنده و منشعب ميشدند، اين را وجه تسمية شعبان پنداشتند. از جهت عظمت و اهميّت اين ماه که در مقدّمة ماه مبارک رمضان قرار دارد، معمولاً آن را «شعبان المعظّم» تعبير ميکنند و اوصافي براي اين ماه پرفضيلت نيز منقول است:
1. «شهر الزّينـة»: به اعتبار آنكه ثواب حسنات در آن تا هفتاد برابر فزوني مييابد.
2. «شهر الشّفاعـة»: زيرا هر کس اين ماه را روزه بدارد و همچنين هر کس بر محمّد و آل محمّد(ص) بسيار صلوات بفرستد، پيامبر اکرم(ص) او را شفاعت ميکند.
3. «شهر الرّسول»: در چند روايت آمده که اين ماه به رسول خدا(ص) اختصاص دارد لذا آن را «شهر الرّسول» ناميدهاند.3 مرحوم آيتالله شهيد سيّد محمّدتقي موسوي اصفهاني (فقيه احمدآبادي) صاحب «مکيال المکارم» در کتاب «ابواب الجنّات» در وجه تسميه و علّت نامگذاري اين ماه به «شهر الرّسول» آوردهاند: «در نامگذاري اين ماه و نسبت و اختصاص آن به پيامبر(ص) دو وجه به قلب اين بندة عاصي خطور ميکند: 1. وجه ظاهري 2. وجه باطني؛ امّا وجه ظاهري آن است که حضرت رسول اکرم(ص) فرمودهاند: «حسينٌ منّي و أنا من حسين؛ حسين(ع) از من است و من نيز از حسينم» و چون ولادت امام حسين(ع) در سوم يا به قولي در پنجم اين ماه واقع شده است [به همين خاطر] حضرت رسول آن را به خود نسبت داده و فرمودهاند: «اين ماهِ من است». امّا وجه باطني: چون شريعت مقدّسة اسلام به منزلة جان نفس پيغمبر است و غلبة اسلام و شوکت و استيلاي آن، بنا به وعدة خداوند و به مقتضاي اين آية شريفه «هو الّذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحقّ ليظهره علي الدّين کلّه و لو کره المشرکون»4 به ظهور وجود مبارک حضرت صاحبالزّمان(ع) حاصل ميشود، و از طرفي ولادت با سعادت آن حضرت در نيمة ماه شعبان واقع شده است، لذا حضرت ختمي مرتبت آن ماه را به وجود مبارک خود نسبت دادهاند».5
سيّد بن طاووس(ره) در «اقبال الاعمال» روايتي را از «امالي» و «ثواب الاعمال» شيخ صدوق آورده که در بر دارندة جميع معاني بالا دربارة شرافت و عظمت اين ماه و علّت نامگذاري آن به شعبان است. او مينويسد: «اصحاب، در محضر رسول خدا(ص) سخن از فضايل شعبان کردند، آن حضرت فرمود: «شعبان ماه شريفي است و آن، ماه من است و حاملان عرش (= فرشتگان) آن را بزرگ داشته، حقّ آن را ميشناسند و آن ماهي است که روزيهاي مردم براي ماه رمضان در آن افزوده گشته، بهشت در آن آراسته مي گردد و علّت اينکه اين ماه شعبان ناميده شده، آن است که روزيِ مؤمنان در آن گسترش مييابد و عمل نيک در آن هفتاد برابر ميگردد و بديهاي انسان در آن فرو ريخته، گناهان آمرزيده ميگردد و اعمال نيک مورد پذيرش قرار ميگيرد و خداوند جبّار ـ جلّ جلاله ـ به بندگانش مباهات ميکند و با نظر رحمت به روزهداران و شبزندهدارانِ شعبان مينگرد و به وجود آنها بر حاملان عرش ميبالد».6
نيمة شعبان در فرهنگنامهها و متون کهن، «شب برات» ناميده شده و اين بدان خاطر است که بنا به روايات، خداوند در اين شب «برات آزادي» از دوزخ را به بندگان خود ميبخشد. و اين «شب برات» در ادب فارسي و متون کهن ـ نظم و نثر ـ بازتابهايي داشته که به چند مورد آن اشاره ميرود: ابوريحان بيروني در کتاب «التّفهيم» دراينباره چنين آورده: «و شب پانزدهم از ماه شعبان، بزرگوار است و او را «شب برات» خوانند و همي پندارم، اين از قبيل آن است که هرکه اندرو عبادت کند و نيکي به جاي آورد، بيزاري يابد از دوزخ».7 رامپوري نيز در «غياث الّلغات» شب نيمة شعبان را «شب برات» دانسته، مينويسد: «شب برات، شبِ پانزدهم شعبان [است] که در آن شب، ملائکه به حکم الهي، حساب عمر و تقسيم رزق ميکنند».8
حافظ، شب برات را شب قدر دانسته و در غزل معروف خود، شب قدر و «شب برات» را هنرمندانه با هم آورده، ميسرايد:
چه مبارک سحري بود و چه فرخنده شبي
آن «شب قدر» که اين تازه «براتم» دادند
امّا اينکه «برات» به چه معناست و بن و ريشة اين واژه چيست؟ در «حافظ نامه» اين توضيحات آورده شده است: «برات» از «برائت» عربي است و آن: «نوشتهاي است که بدان، دولت بر خزانه يا حکّام، حوالة وجهي دهد». (فرهنگ معين). علّامة قزويني در حواشي خود بر «چهار مقاله» با استناد به «ذيل قواميس عرب» به نقل از «دُزي» مينويسد: «[برات] را به «بروات» جمع بندند و اين کلمه عربي است و در اصل «برائت» بوده و به معناي «بريء الذمّه گرديدن از دَيْن» است و صواب آن در جمع «براءات» يا براوات است. گويندگان فارسي به اعتبار حوالة مکتوب، هر حواله يا واردِ معنوي را نيز «برات» اصطلاح کردهاند».9
ليلـة الصَّک: شب برات را «ليلـة الصَّک» نيز گفتهاند. صکّ، معرّب چک فارسي و مترادف با برات است، آن روز چهاردهم و در واقع شب پانزدهم شعبان است. رامپوري در فرهنگ «غياث الّلغات» به نقل از «بهار عجم» و «سراج اللّغات» آورده که: «شب چک به معني شب برات است که در آن چراغاني و آتشبازي (= جشن و شادماني) کنند».10
آن «شب قدر» که آن «تازه براتم» دادند.
مولوي نيز در «ديوان شمس»، شب برات را شب قدر دانسته، ميگويد:
شب «قدر» است او، درياب او را
امان يابي چو برخواني «براتش»11
يا در غزل ديگري در همان ديوان ميگويد:
آمد شعبان عمداً، از بهر «براتِ» ما
تا روزي و پيروزي از بخشش ربّ بيند12
عارفِ غزنه، سنايي نيز روزان و شبان مقدّس و گران ارج را در يک بيت چنين آورده:
از زمان آمدند بهر ثنات
جمعه و بيض و قدر و عيد و برات13
سعدي نيز شب برات را شب قدر دانسته، دروازههاي هفت آسمان را در چنين شبي گشوده ميبيند و آدميان را به غنيمت شمردن آن لحظهها هشدار ميدهد.
شبـي چنين، درِ هفت آســمـان بــاز
ز خويشتن نَفَسي اي پسر به حـق پرداز
مگـر ز مدّت عمر، آنچـه مانده دريـابي
كه آنچـه رفـت به غفلت، دگـر نيايد باز
چه روزهات به شب رفت در هوا و هوس
شبي به روز کن آخر به ذکر و شکر و نماز14
شاعران معاصر نيز از اين مضمون غفلت نکرده و در اشعار خود به شب برات بودن نيمة شعبان تلميح و اشاراتي داشتهاند که ابياتي از آنان نيز در ذيل ميآيد:
ميرزا سيّد مهدي قدسي ـ برادر اديب الممالک فراهاني ـ ميگويد:
اي امـام زمـان و مظهــر ذات
مـر خـدا را جمـال تـو مـِرآت
شب ميلاد توست آن شب قـدر
که خدا نام آن گذاشـت بـرات
تـو مگـر خضـرِ راه مـا باشـي
ورنـه ره گـم کنيـم در ظلمات
چشم ياران و دوستــان روشـن
گـل نرگـس شکفـت در گلشـن15
آزاد عراقي (اراکي) نيز ميگويد: چون ميلاد پادشاه عقول و ذوات در نيمة اين ماه پربرکات روي داده است، خداوند اين شب را برات ناميده است.
به ويژه نيمة شعبان، مه خجسته صـفات
مـهي کـه نيمـة آن هست و غرّة برکات
مهي که عرش ازو کسب ميکند درجات
نهاد نام خداونـد از آنـش، مـاه بــرات
کـه شـد تولّد شاهنشـه عقول و ذوات
امــام قائــم بالحـقّ، ولـيّ ربّ ودود16
ميرزا عبدالکريم ثاقب نيز چون ديگر شاعران ولايي، پانزدهم شعبان را به خاطر ميلاد مظهر ذات و صفات، شب قدر و روز برات ميداند و ميسرايد:
اي مـه شعبان، شعب مکـرمـات
اي شـب قـدر مـن و روز بـرات
اي يـمِ اثبـات، سفينـة نجــات
اي مــه ميـلادِ شــه کائنـات
در تو عيان، مظهر ذات و صفـات
حجّت حق، شاهد غيب و شهود17
ابوالحسن خائف دزفولي نيز آن را شبي ميداند که تقدير و قضا و قدر در آن جاري است و از شب معراج بالاتر و برتر ميباشد.
شبي مشـهورتـر اندر جهـان از ليلـ[ الاسـرا
که اندر مـاه شعبـان، ليلـة خامس عشر آمـد
چه شعبان، آنكه باشد شهر رحمت، ماه پيغمبر
کـه در ايـن مـه به گيتي، آن خديـو دادگر آمد
شب قدر و براتـش، صـادر از ديـوان حق، آري
که در حکمش قضا باشد، به فرمانش قدر آمد18
ميرزا حسن ربّاني گرکاني نيز به شعبان خوش آمد گفته، آن را شب غفران ميداند و ميگويد:
يک ساله ره سپرد مَـهِ شعبـان
تا خير و بـرکت آرد بر کيهـان
سـالي در انتظـار به سر برديم
اهلاً و مـرحباً بـک يا شعبـان!
ماه پيمبر است و شب و روزش
روز برات هست و شب غفـران
فرخنده ساخت گويي شعبان را
ميلاد شاه و رهبر انس و جان19
شاعر ناشناس ديگري اينگونه لطيف ميسرايد:
اي آنکه لب لعل تو چون آب نبـات اسـت
امّـا چه نبـاتي کـه به از آب حيات اسـت
خطّ تو چو خضر و سر زلفت ظلمات اسـت
امشب که شب نيمة شعبان و برات است20
از او لطيفتر، مرحوم حجّتالاسلام سيّد محمّدباقر امامي، از عالمان اهلِ ذوق معاصر و صاحب مثنوي «حقيقتنامه» ميگويد:
اي مجلسيان مژده که اين ماه برات است
يک بوسه مرا از لـب آن ماه، برات اسـت
در عالم اگر آب حيـات در ظلمات اسـت

«شعبان» ماه هشتم از ماههاي قمري است که بعد از ماه رجب و قبل از ماه رمضان قرار دارد. جمع آن «شعبانات» و «شعابين» است. اين نام از ريشة «شعب» گرفته شده که هم بر جدايي و افتراق و هم بر فراهم آمدن و اجتماع دلالت دارد. بعضي از اهل لغت گفتهاند: «اين واژه از اضداد است» ولي ديگران آن را از باب اختلاف لغات دانستهاند. کلمة «شَعْب» به معني امّت و قوم نيز از همين ريشه گرفته شده است. چنانکه خداوند فرمود: «و جعلناکم شعوباً و قبائل...؛1 و شما را از امّتها و قبيلهها قرار داديم».
وجه نامگذاري شعبان، طبق روايتي از پيامبر اکرم(ص) آن است که خير بسيار (ماه رمضان) از آن منشعب ميگردد2 و نيز گفته شده: «چون شعبههاي رحمت خدا در آن بسيار است، شعبانش نامند» يا به جهت آنکه روزيهاي بندگان خدا در اين ماه بسيار منشعب ميشود و حسنه مضاعف ميگردد. امّا عرب جاهلي چون در اين ماه براي پيدا کردن آبشخور، يا به منظور غارتگري، پراکنده و منشعب ميشدند، اين را وجه تسمية شعبان پنداشتند. از جهت عظمت و اهميّت اين ماه که در مقدّمة ماه مبارک رمضان قرار دارد، معمولاً آن را «شعبان المعظّم» تعبير ميکنند و اوصافي براي اين ماه پرفضيلت نيز منقول است:
1. «شهر الزّينـة»: به اعتبار آنكه ثواب حسنات در آن تا هفتاد برابر فزوني مييابد.
2. «شهر الشّفاعـة»: زيرا هر کس اين ماه را روزه بدارد و همچنين هر کس بر محمّد و آل محمّد(ص) بسيار صلوات بفرستد، پيامبر اکرم(ص) او را شفاعت ميکند.
3. «شهر الرّسول»: در چند روايت آمده که اين ماه به رسول خدا(ص) اختصاص دارد لذا آن را «شهر الرّسول» ناميدهاند.3 مرحوم آيتالله شهيد سيّد محمّدتقي موسوي اصفهاني (فقيه احمدآبادي) صاحب «مکيال المکارم» در کتاب «ابواب الجنّات» در وجه تسميه و علّت نامگذاري اين ماه به «شهر الرّسول» آوردهاند: «در نامگذاري اين ماه و نسبت و اختصاص آن به پيامبر(ص) دو وجه به قلب اين بندة عاصي خطور ميکند: 1. وجه ظاهري 2. وجه باطني؛ امّا وجه ظاهري آن است که حضرت رسول اکرم(ص) فرمودهاند: «حسينٌ منّي و أنا من حسين؛ حسين(ع) از من است و من نيز از حسينم» و چون ولادت امام حسين(ع) در سوم يا به قولي در پنجم اين ماه واقع شده است [به همين خاطر] حضرت رسول آن را به خود نسبت داده و فرمودهاند: «اين ماهِ من است». امّا وجه باطني: چون شريعت مقدّسة اسلام به منزلة جان نفس پيغمبر است و غلبة اسلام و شوکت و استيلاي آن، بنا به وعدة خداوند و به مقتضاي اين آية شريفه «هو الّذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحقّ ليظهره علي الدّين کلّه و لو کره المشرکون»4 به ظهور وجود مبارک حضرت صاحبالزّمان(ع) حاصل ميشود، و از طرفي ولادت با سعادت آن حضرت در نيمة ماه شعبان واقع شده است، لذا حضرت ختمي مرتبت آن ماه را به وجود مبارک خود نسبت دادهاند».5
سيّد بن طاووس(ره) در «اقبال الاعمال» روايتي را از «امالي» و «ثواب الاعمال» شيخ صدوق آورده که در بر دارندة جميع معاني بالا دربارة شرافت و عظمت اين ماه و علّت نامگذاري آن به شعبان است. او مينويسد: «اصحاب، در محضر رسول خدا(ص) سخن از فضايل شعبان کردند، آن حضرت فرمود: «شعبان ماه شريفي است و آن، ماه من است و حاملان عرش (= فرشتگان) آن را بزرگ داشته، حقّ آن را ميشناسند و آن ماهي است که روزيهاي مردم براي ماه رمضان در آن افزوده گشته، بهشت در آن آراسته مي گردد و علّت اينکه اين ماه شعبان ناميده شده، آن است که روزيِ مؤمنان در آن گسترش مييابد و عمل نيک در آن هفتاد برابر ميگردد و بديهاي انسان در آن فرو ريخته، گناهان آمرزيده ميگردد و اعمال نيک مورد پذيرش قرار ميگيرد و خداوند جبّار ـ جلّ جلاله ـ به بندگانش مباهات ميکند و با نظر رحمت به روزهداران و شبزندهدارانِ شعبان مينگرد و به وجود آنها بر حاملان عرش ميبالد».6
- شب نيمة شعبان
نيمة شعبان در فرهنگنامهها و متون کهن، «شب برات» ناميده شده و اين بدان خاطر است که بنا به روايات، خداوند در اين شب «برات آزادي» از دوزخ را به بندگان خود ميبخشد. و اين «شب برات» در ادب فارسي و متون کهن ـ نظم و نثر ـ بازتابهايي داشته که به چند مورد آن اشاره ميرود: ابوريحان بيروني در کتاب «التّفهيم» دراينباره چنين آورده: «و شب پانزدهم از ماه شعبان، بزرگوار است و او را «شب برات» خوانند و همي پندارم، اين از قبيل آن است که هرکه اندرو عبادت کند و نيکي به جاي آورد، بيزاري يابد از دوزخ».7 رامپوري نيز در «غياث الّلغات» شب نيمة شعبان را «شب برات» دانسته، مينويسد: «شب برات، شبِ پانزدهم شعبان [است] که در آن شب، ملائکه به حکم الهي، حساب عمر و تقسيم رزق ميکنند».8
حافظ، شب برات را شب قدر دانسته و در غزل معروف خود، شب قدر و «شب برات» را هنرمندانه با هم آورده، ميسرايد:
چه مبارک سحري بود و چه فرخنده شبي
آن «شب قدر» که اين تازه «براتم» دادند
امّا اينکه «برات» به چه معناست و بن و ريشة اين واژه چيست؟ در «حافظ نامه» اين توضيحات آورده شده است: «برات» از «برائت» عربي است و آن: «نوشتهاي است که بدان، دولت بر خزانه يا حکّام، حوالة وجهي دهد». (فرهنگ معين). علّامة قزويني در حواشي خود بر «چهار مقاله» با استناد به «ذيل قواميس عرب» به نقل از «دُزي» مينويسد: «[برات] را به «بروات» جمع بندند و اين کلمه عربي است و در اصل «برائت» بوده و به معناي «بريء الذمّه گرديدن از دَيْن» است و صواب آن در جمع «براءات» يا براوات است. گويندگان فارسي به اعتبار حوالة مکتوب، هر حواله يا واردِ معنوي را نيز «برات» اصطلاح کردهاند».9
ليلـة الصَّک: شب برات را «ليلـة الصَّک» نيز گفتهاند. صکّ، معرّب چک فارسي و مترادف با برات است، آن روز چهاردهم و در واقع شب پانزدهم شعبان است. رامپوري در فرهنگ «غياث الّلغات» به نقل از «بهار عجم» و «سراج اللّغات» آورده که: «شب چک به معني شب برات است که در آن چراغاني و آتشبازي (= جشن و شادماني) کنند».10
- اشارات شاعران
آن «شب قدر» که آن «تازه براتم» دادند.
مولوي نيز در «ديوان شمس»، شب برات را شب قدر دانسته، ميگويد:
شب «قدر» است او، درياب او را
امان يابي چو برخواني «براتش»11
يا در غزل ديگري در همان ديوان ميگويد:
آمد شعبان عمداً، از بهر «براتِ» ما
تا روزي و پيروزي از بخشش ربّ بيند12
عارفِ غزنه، سنايي نيز روزان و شبان مقدّس و گران ارج را در يک بيت چنين آورده:
از زمان آمدند بهر ثنات
جمعه و بيض و قدر و عيد و برات13
سعدي نيز شب برات را شب قدر دانسته، دروازههاي هفت آسمان را در چنين شبي گشوده ميبيند و آدميان را به غنيمت شمردن آن لحظهها هشدار ميدهد.
شبـي چنين، درِ هفت آســمـان بــاز
ز خويشتن نَفَسي اي پسر به حـق پرداز
مگـر ز مدّت عمر، آنچـه مانده دريـابي
كه آنچـه رفـت به غفلت، دگـر نيايد باز
چه روزهات به شب رفت در هوا و هوس
شبي به روز کن آخر به ذکر و شکر و نماز14
شاعران معاصر نيز از اين مضمون غفلت نکرده و در اشعار خود به شب برات بودن نيمة شعبان تلميح و اشاراتي داشتهاند که ابياتي از آنان نيز در ذيل ميآيد:
ميرزا سيّد مهدي قدسي ـ برادر اديب الممالک فراهاني ـ ميگويد:
اي امـام زمـان و مظهــر ذات
مـر خـدا را جمـال تـو مـِرآت
شب ميلاد توست آن شب قـدر
که خدا نام آن گذاشـت بـرات
تـو مگـر خضـرِ راه مـا باشـي
ورنـه ره گـم کنيـم در ظلمات
چشم ياران و دوستــان روشـن
گـل نرگـس شکفـت در گلشـن15
آزاد عراقي (اراکي) نيز ميگويد: چون ميلاد پادشاه عقول و ذوات در نيمة اين ماه پربرکات روي داده است، خداوند اين شب را برات ناميده است.
به ويژه نيمة شعبان، مه خجسته صـفات
مـهي کـه نيمـة آن هست و غرّة برکات
مهي که عرش ازو کسب ميکند درجات
نهاد نام خداونـد از آنـش، مـاه بــرات
کـه شـد تولّد شاهنشـه عقول و ذوات
امــام قائــم بالحـقّ، ولـيّ ربّ ودود16
ميرزا عبدالکريم ثاقب نيز چون ديگر شاعران ولايي، پانزدهم شعبان را به خاطر ميلاد مظهر ذات و صفات، شب قدر و روز برات ميداند و ميسرايد:
اي مـه شعبان، شعب مکـرمـات
اي شـب قـدر مـن و روز بـرات
اي يـمِ اثبـات، سفينـة نجــات
اي مــه ميـلادِ شــه کائنـات
در تو عيان، مظهر ذات و صفـات
حجّت حق، شاهد غيب و شهود17
ابوالحسن خائف دزفولي نيز آن را شبي ميداند که تقدير و قضا و قدر در آن جاري است و از شب معراج بالاتر و برتر ميباشد.
شبي مشـهورتـر اندر جهـان از ليلـ[ الاسـرا
که اندر مـاه شعبـان، ليلـة خامس عشر آمـد
چه شعبان، آنكه باشد شهر رحمت، ماه پيغمبر
کـه در ايـن مـه به گيتي، آن خديـو دادگر آمد
شب قدر و براتـش، صـادر از ديـوان حق، آري
که در حکمش قضا باشد، به فرمانش قدر آمد18
ميرزا حسن ربّاني گرکاني نيز به شعبان خوش آمد گفته، آن را شب غفران ميداند و ميگويد:
يک ساله ره سپرد مَـهِ شعبـان
تا خير و بـرکت آرد بر کيهـان
سـالي در انتظـار به سر برديم
اهلاً و مـرحباً بـک يا شعبـان!
ماه پيمبر است و شب و روزش
روز برات هست و شب غفـران
فرخنده ساخت گويي شعبان را
ميلاد شاه و رهبر انس و جان19
شاعر ناشناس ديگري اينگونه لطيف ميسرايد:
اي آنکه لب لعل تو چون آب نبـات اسـت
امّـا چه نبـاتي کـه به از آب حيات اسـت
خطّ تو چو خضر و سر زلفت ظلمات اسـت
امشب که شب نيمة شعبان و برات است20
از او لطيفتر، مرحوم حجّتالاسلام سيّد محمّدباقر امامي، از عالمان اهلِ ذوق معاصر و صاحب مثنوي «حقيقتنامه» ميگويد:
اي مجلسيان مژده که اين ماه برات است
يک بوسه مرا از لـب آن ماه، برات اسـت
در عالم اگر آب حيـات در ظلمات اسـت
زلفت ظلمات است و لبت آب حيات است21
ادامه دارد...
+ نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم مرداد ۱۳۸۸ ساعت 20:4 توسط علی
|